کد مطلب:106610 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:146

خطبه 225-چرا مردم مختلفند؟











[صفحه 212]

گفتار آن حضرت درباره سبب اختلاف مردم در صورتها و اخلاق: ابومحمد كه مشهور به ذعلب یمانی است و احمد و عبدالله و مالك از رجال شیعه و محدثان بوده اند. فلقه: پاره و قسمتی از چیزی. رواء: چهره ی زیبا. سبرت الرجل اسبره: باطن و حقیقت او را آزمودم. ضریبه: خوی و طبیعت. جلیبه: چیزی كه آدمی با زحمت و بطور ناخواسته آن را انجام می دهد. ابومحمد یمنی از احمد بن قتیبه و او از عبدالله بن یزید نقل كرده كه مالك بن دحیه گفت: خدمت امیرمومنان بودیم كه سخن از تفاوتهای موجود میان انسانها به وقوع پیوست. حضرت فرمود: (آنچه باعث تفاوت آنان شده از سرشت و خمیرمایه ی آغازین ایشان نشات گرفته است، زیرا ماده ی اصلی آنها از قسمتهای شور و شیرین و سخت و سست زمین تركیب یافته و بر حسب نزدیك بودن خاكشان با هم نزدیك و به مقدار فاصله ی آن با یكدیگر متفاوتند از این رو گاهی زیبارویان كم خرد و بلندقامتان كم همت و پاكیزه كرداران بدمنظر و كوتاه قدان دوراندیش و پاك نهادان بدظاهر و آنان كه عقلشان حیران است، اندیشه هایشان پراكنده است و سخن پردازان دلهایی نیرومند دارند.) در این سخنان حضرت به موضوعی اشاره فرموده است كه عنصر اصلی اختلاف و تف

اوت صوری و اخلاقی انسانهاست. انما فرق بینهم... یتفاوتون، واژه ی طینهم، در سخن امام (ع) اشاره به آن خاك و گلی است كه خمیرمایه ی وجود آدمی بوده است چنان كه در خطبه ی اول كتاب نیز به این معنی اشاره فرموده است: سپس خداوند سبحان از قسمتهای سخت و نرم و مستعد شیرین و شوره زار زمین مقداری خاك گرد آورد، و آن را جامد كرد تا محكم شد و استوار ساخت تا چنان خشك شد كه هرگاه باد بر آن می وزید صدایی از آن برمی خاست، شرح مطلب آن است كه مشابهت صوری و اخلاقی انسانها تابع همانندی طینت اصلی آنان و اختلاف و تفاوتشان نیز بستگی به تفاوت و نزدیكی و دوری مقدمات و عناصر اولیه ی وجود ایشان دارد، برخی از شارحان گفته اند: اضافه ی مبادی به كلمه ی طین به معنای لام است. یعنی مقدماتی كه برای تشكیل گل وجود آنان آماده شده است، و منظور از طینهم حالات تركیبی است كه در مسیر خلقت برای آدمی پیدا شده است از قبیل نطفه و مواد پیش از آن و علقه و مضغه و استخوان كه حالات پس از آن است و نیز شامل طبیعت و مزاج اوست كه پذیرنده ی نفس و تدبیركننده ی وجود وی می باشد و همچنان كه گفته اند: مبادی جوهره ی وجود انسان كه از آن تعبیر به زمین شوره زار و گوارا و نرم و سف

ت شده، كنایه از قوا و طبیعتهای گوناگونی است كه برای صاحبان طبیعت وجود داشته، مثل نیروی رشد گیاهی و تغذیه و سپس تشكیل نطفه و حالات پس از آن، موجودی كه از قسمتهای گوناگون زمین تركیب یافته دارای اجزای فعالی است كه با تاثیر و تاثر خود استعدادهای گوناگون به وجود می آورند و خود مقدمات تشكیل مزاج و صاحب مزاج می شوند، به عبارت دیگر: به دلیل این كه شوری و شیرینی و نرمی و درشتی، صفات عارض بر موادی می باشند كه مبادی طبیعت اصلی و عنصر حقیقی انسان را تشكیل می دهند، در اختلاف استعدادهای گوناگون این طبیعت و بقیه ی طبایع و مزاجهای تركیب یافته از آن موثر می باشند و این اختلاف در استعداد برای پذیرش مزاجها شده و باز اختلاف مزاجها، جهت پذیرش اخلاق و صورتهای ظاهر نیز باعث اختلاف در چهره های ظاهری و خویها كه حالات معنوی است می باشد، از این باب ناچار علت تفاوت انسانها در صورتها و اخلاقیات نیز همان اختلاف در مبادی و مقدمات طینت اصلی و جوهره ی اولی اوست كه خاك و زمین باشد، و در شرح خطبه ی اول دلیل این كه چرا حضرت تركیب از اجزاء را به برخی از عناصر و مواد اولیه اختصاص داده بیان كردیم. احتمال دیگری كه در معنای سخن امام داده می شود آن ا

ست كه اشاره به طبیعتهای اجزای زمین باشد كه باعث اعتدال مزاجهای مختلف انسانها می شود و اطبای قدیم عناصر چهارگانه را ریشه آنها می دانستند. به این طریق كه سبخ اشاره ی به گرم خشك و عذب به گرم تر و سهل به سرد تر و حزن به سرد خشك باشد، و سخن پیامبر اكرم (ص) را نیز به همین معنا حمل كرده اند كه می فرماید وقتی كه خداوند سبحان خواست آدم را بیافریند امر فرمود كه از هر جا از زمین قطعه ای برداشته شود، از این رو بنی آدم بر حسب مقدار ماده ای كه از آن آفریده شده اند به حالات و كیفیات مختلف سرخ و سفید، نرم و درشت و مطبوع و نامطبوع درآمدند، بنابراین سخن رسول خدا: قبضه من كل ارض، اشاره به عناصری است كه در زمین وجود دارد، و اختلاف به سرخی و سفیدی اشاره به اخلاقیات آنان و اختلاف به نرمی و درشتی و مطبوع و نامطبوع، اشاره به مختلف بودن خواص و استعدادهایی است كه در راستای خلقت پیش از پیدایش مزاج در موجودات مادی وجود دارد، بنابراین معنای این كلام امام: فهم علی حسب قرب ارضهم یتقاربون، آن است كه هر اندازه ماده ی اصلی وجودی انسانها در استعدادهایشان با همدیگر تشابه و نزدیكی داشته اند، در چهره های ظاهری و ویژگیهای اخلاقی نیز هماهنگ و متشا

به می باشند و به هر مقدار كه این تشابه وجود نداشته باشد با هم تضاد و اختلاف خواهند داشت و این تفسیر و توجیه در سخن امام و نیز كلام پیامبر امری است لازم، زیرا اگر كه فقط به ظاهر آن اكتفا شود اقتضا خواهد كرد كه ماده ی اصلی آفرینش آدمی تنها خاك باشد با این كه می دانیم منظور عموم عناصری است كه در زمین یافت می شود و این كه در سخن حضرت امیر (ع) تنها خاك و گل نام برده شده از باب اكثر و اغلب است نه تعیین و تخصیص. فتام الرواء...، امام (ع) از این عبارت تا آخر خطبه صفات گوناگون انسانها را به طور تفصیل بیان فرموده است كه مجموعا شامل هفت صفت و هر كدام از آنها مركب از دو ویژگی می باشد، و در ابتدا پنج قسم را كه خصوصیت ظاهری با ویژگی معنوی و یا- چنان كه در بعضی از آنهاست- دو ویژگی اخلاقی آن با هم اختلاف دارد، ذكر كرده و در آخر به دو صفت پرداخته است كه در هر كدام از آنها دو جهت: ظاهر و باطنش با هم متناسب و موافق می باشد: 1- نخستین صفتی كه ویژگی ظاهر آن با جنبه ی باطنش تناسب ندارد آنجاست كه مزاج و استعداد مزاجیش پذیرای صورت كامل و چهره ی زیباست اما ویژگی معنویش نقص عقل و بی خردی است و از این لحاظ متصف به صفت كودنی و نادانی اس

ت و این صفت جزء صفات رذیله به حساب می آید. 2- برخی انسانها یافت می شوند كه دارای قامتی بلند و رسا می باشند ولی از نظر ویژگی باطنی كم همت و ترسو هستند كه از صفات ناپسند شمرده می شود، این دو صفت كه تا كنون شمرده شد از یك جهت با هم شریك و از دیگر سوی متفاوتند. 3- سومین صفتی كه شق ظاهریش با استعداد باطنی وی نامناسب است، این است كه صورت ظاهر شخص، زشت باشد ولی جنبه معنوی آن كه از اعتدال مزاجی ذهن وی سرچشمه می گیرد، پاكی و انجام دادن كارهای نیكوست. 4- صفت چهارم را به جمله ی قریب القعر بعید السیر، تعبیر فرموده است، یعنی: كوتاه قامتی كه با دوراندیشی باطنیش، بر اسرار و رموز دقیق آگاهی دارد، چنان كه پیداست، این دو صفت نیز از نظر ویژگی ظاهر و جنبه ی باطن با هم متفاوتند، یعنی شماره سوم و چهارم. 5- معروف الضریبه منكر الجلیبه، این ویژگی چنان است كه شخصی در حقیقت متصف به صفتی است كه به آن شهرت دارد اما به جهاتی ضد آن را بر خود می بندد و چون این تظاهری بر خلاف واقع است، این ویژگی ناشناخته از او بعید به نظر می آید و معلوم می شود كه او اهل این ویژگی نیست مثل این كه از نظر استعداد و خوی باطنی و شهرت و معروفیت، ترسو باشد ولی شجاع

ت و دلیری را به خود ببندد و یا شخص بخیلی خود را سخی و بخشنده نشان دهد، پیداست كه دو خصوصیت ادعایی و غیر حقیقی در او عجیب به نظر می آید. این بود پنج قسم از صفاتی كه حضرت برای آدمیان برشمرد، و در میان این ویژگیهای پنجگانه، قسم اول و سوم كمتر تحقق می یابد، زیرا در اغلب موارد، از كسی كه دارای چهره ی زیبا و آفرینش معتدل است انتظار می رود كه باهوش و زیرك باشد و در كسی كه زشترو و كریه المنظر است، عكس آن. و حال آن كه آنچه درباره ی این دو صفت بیان فرمود بر خلاف غالب است، ولی شماره های دوم و چهارم زیاد پیدا می شود و بر خلاف انتظار نیست به دلیل این كه غالبا بلندقامتها بی خردند كه لازمه ی آن سستی اراده و بی همتی است و بر عكس از كوتاه قدها، هوشیاری و حسن تدبیر انتظار می رود چنان كه وقتی از حكیمی پرسیدند كه چرا كوتاه قامتان زیرك و حاذقند؟ جواب داد: به دلیل آن كه قلبهای آنان به مغزهایشان نزدیك است، یعنی چون قلب سرچشمه ی حرارت طبیعی است و عوارض نفسانی از قبیل تیزهوشی، درك و شعور، جرات و جسارت، حسن ظن، درست اندیشی، امیدواری، نشاط، اخلاق مردانگی، تنبل نبودن و تحت تاثیر هر چیزی واقع نشدن بالاخره تمام اینها نشانه ی حرارت غریزی

و ضد این ویژگیها دلیل بر، برودت و زیادی سردی مزاج و طبیعت می باشد. بنابراین در اشخاصی كه قدشان كوتاه است نزدیك بودن دل با مغز علت زیادی حرارت در مغز و برتری آمادگی قوای نفسانی برای پیدایش این عوارض می شود، و بر عكس در قدبلندها، دوری قلب از مغز باعث نرسیدن حرارت به آن و آماده نبودن قوا برای پدیدار شدن صفات مذكور است، البته این حرارت تنها سبب مادی نیست بلكه ممكن است سبب دیگری هم در كار باشد ولی مهمترین سبب است. صفت پنجم از ویژگیهای پنجگانه نیز در بسیاری از اشخاص امكان تحقق دارد زیرا بیشتر نفوس طالب كمالند از باب مثال می بینیم شخص بخیلی را كه دوست دارد و می خواهد از بخشندگان شمرده شود و به این منظور خود را كریم و بخشنده نشان می دهد و شخص ترسو دلش می خواهد كه شجاع به حساب آید و لذا شجاعت را به خود می بندد. امام (ع) در بیان این صفات صنعت مطابقه را رعایت فرموده است به این طریق كه تام را در مقابل ناقص، بلندقامت را در مقابل كوتاه قد، ذكی را در مقابل قبیح، نزدیك را در مقابل دور، و معروف را در مقابل منكر ذكر كرده است، دو نوع دیگر از صفات هفتگانه ی مركب را در آخر آورده كه یكی از آنها: تائه القلب متفرق اللب، دلش حیران و

اندیشه اش مشوش است و آنها بی سوادان عوام مردمند كه دنبال هر آوازی می روند و در ورطه ی نادانی و تفرقه سرگردان و در دریای هوا و هوس خود به سوی تمایلات دنیوی و خواسته های شیطانی متحیرانه شناورند. صفت دوم: زبانی گویا و دلی قوی دارد، زبان آور و هوشمند است این دو صفت كه آخرین صفات می باشند بر خلاف چند صفت اول، جنبه ظاهر و باطنشان هماهنگ است و در هر كدام از دو همراه صنعت سجع متوازی رعایت شده است، در اول قلب و لب و در دوم لسان و جنان را قرین هم آورده است، توفیق از خداوند است.


صفحه 212.